جدول جو
جدول جو

معنی نان رسان - جستجوی لغت در جدول جو

نان رسان
نان رساننده، آنکه به دیگری نان برساند، نان ده
تصویری از نان رسان
تصویر نان رسان
فرهنگ فارسی عمید
نان رسان
(دِ فُ)
آنکه از وجودش دیگران متنعم شوند. که از فیض وجود او دیگران امرار معاش کنند. که به معیشت اطرافیان کمک کند. روزی رسان
لغت نامه دهخدا
نان رسان
کسی که دیگران ازوجودش امرارمعاش کنند و متنعم شوندروزی رسان
تصویری از نان رسان
تصویر نان رسان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نارسان
تصویر نارسان
نارس، خام، کنایه از ناتمام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامه رسان
تصویر نامه رسان
کارمند ادارۀ پست که مامور رسانیدن نامه ها به صاحبان آن ها است، کسی که نامه های مردم را از شهری به شهر دیگر می برد، قاصد، اسکدار، غلام پست، چاپار، پیک، چپر، برید، مأمور پست، نامه بر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سان سان
تصویر سان سان
حصه حصه، پاره پاره
فرهنگ فارسی عمید
(عُ دَ)
چسبانیدن خمیر به دیوار تنور. دوسانیدن نان به دیوار تنور، کنایه از آرمیدن با زن:
تنوری گرم دید و نان در او بست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
جای نان، صندوق یا سبدی که نان در آن نهند، نان دانی، رجوع به ناندانی شود
لغت نامه دهخدا
(نِ)
توشه. (آنندراج). زاد سفر:
دهد به خصم تو تا نان راه ملک عدم
به کاسۀ سم خود می کند ز نعل خمیر.
سلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نام پادشاه ماساژت هاست پادشاهان این مرز و بوم (صفحات طرف قفقاز) و پادشاه ارامنه از یک نژادند، این پادشاه گریگوار مبلّغ دین مسیح را به دم اسبی بسته و او را در کنار دریای شمال در جلگه ای ... رها کرد تا او هلاک شد، وی سپاه بزرگی فراهم آورد و بطرف رود کور رفت و در صفحات ارمنستان بقتل و غارت پرداخت، خسرو دوم پادشاه ارمنستان همین که از قصد سان سان آگاه شد فرار کرد و از خداوند استغاثه میکرد که آنها را از دست سان سان نجات دهد، در این حال واچه پسر وارتاواز قشون فراوانی تهیه کرد و با ماساژت ها بجنگ پرداخت تا اینکه سپاهیان واچه سر سان سان را بنزد پادشاه ارمنستان آوردند و او چون این سر را دید گریسته گفت: ’ای برادر تو از دودمان اشکانیان بودی’، (از ایران باستان ص 2615، 2616، 2617)
لغت نامه دهخدا
پاره پاره، قطعه قطعه و جزٔجزء، (ناظم الاطباء)، رجزع به سان شود
لغت نامه دهخدا
(اَ تِ رِ)
جالب. جالب توجه. شایان دقت. جاذب. (از فرهنگ فرانسه - فارسی سعید نفیسی)
لغت نامه دهخدا
(لَ ثَ)
نانگریستن. مقابل نگرستن. رجوع به نگرستن شود
لغت نامه دهخدا
(نِ رِ)
نانی که به خانقاه میدهند. (ناظم الاطباء) :
نان رباط و لقمۀ دریوزه گو مباش.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(دِ)
رسانندۀ نامه. قاصد. نامه بر. نامه آور. پیک:
باد سحری نامه رسان من و تست
ای باد چه مرغی که پرت باد درست.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
زیان رساننده. آسیب و خسارت واردآورنده:
ز اقبال تو سنگسار گردد
چون پیل زیان رسان کعبه.
خاقانی.
رجوع به زیان و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(عَ جَ دَ)
نان دادن. باذل و بخشنده و پهلودار بودن. بدیگران کمک کردن. به معاش اطرافیان مدد رساندن. عمل نان رسان
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
نان دهی. پهلوداری. عمل نان رسان. رجوع به نان رسان و نان رساندن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ گَ)
آنکه نمی رساند. (ناظم الاطباء) ، نرسنده. که نمی رسد:
چو نیکی فزائی به روی خسان
بود مزد آن سوی تو نارسان.
فردوسی.
، ناتمام. ناکامل. ناپایدار و بی اعتبار. نااستوار. ناقص. نارسا:
گفت من گفتم که عهد آن خسان
خام باشد خام و زشت ونارسان.
مولوی
لغت نامه دهخدا
نامه آور نامه بر: بادسحری نامه رسان من وتست ای بادخ چه مرغی که پرت باددرست. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انترسان
تصویر انترسان
جالب توجه، شایان دقت، سودمند
فرهنگ لغت هوشیار
چسبانیدن خمیربدیوارتنور. یانان بستن درتنورکسی. آرمیدن باوی جماع کردن: تنوری گرم دیدونان دراوبست. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیان رسان
تصویر زیان رسان
آسیب و خسارت وارد آورنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نان رسانی
تصویر نان رسانی
نان دهی، مددرساندن بمعاش دیگران
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه نمی رساند، آنکه نمی رسد نرسیده نامتصل: چو نیکی فزایی بروی خسان بود مزد آن سوی تو نارسان. (شا. لغ)، ناتمام ناقص، نااستوار نارسا: گفت: من گفتم که عهد آن خسان خام باشد خام و زشت و نارسان. (مثنوی. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامه رسان
تصویر نامه رسان
((~. رِ))
نامه بر، نامه آور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نامه رسان
تصویر نامه رسان
پستچی
فرهنگ واژه فارسی سره
پستچی، پیک، چاپار، قاصد، نامه بر
فرهنگ واژه مترادف متضاد